جدول جو
جدول جو

معنی فراخ کرد - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ کرد
(فَ کَ)
فراخ کرت. رجوع به فراخ کرت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ کام
تصویر فراخ کام
توانگر و کامران، خوشحال و خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ درم
تصویر فراخ درم
پول دار، ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
(فَ کَ)
دریای بزرگ ساحل و فراخ کناره. (مزدیسنا و... تألیف معین ص 312 چ 2)
لغت نامه دهخدا
(فْرا / فَ دَ)
دریای فراخ کرت، میان دریای جنوب ایران و اقیانوس هند است. گروهی از خاورشناسان نیز آن را با بحر خزر تطبیق کرده اند. (مزدیسنا و... تألیف معین ج 2 ص 312) : تشتر رایومند فرهمند دگرباره از دریای فرخ کرت برخیزد. (ترجمه تیریشت کردۀ 6 بند 32)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ تَ)
گشاده کردن، بزرگ کردن بنایی یا محوطه ای: مسجد مدینه رسول بفرمود تا فراخ کردند و عمارتش بیفزود. (مجمل التواریخ و القصص) ، باز کردن در. گشودن. فراز کردن. مفتوح کردن. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرا کرده
تصویر فرا کرده
فرار کرده 0 بسته (در و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
پیش آوردن، فراز آوردن، پیش آوردن، دست دراز کردن دست، برگزیدن انتخاب کردن، برانگیختن تحریک کردن، بستن (در)
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده کردن وسیع کردن، بزرگ بودن بنایی یا محوطه ای، باز کردن در گشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ کام
تصویر فراخ کام
خوشحال، دولتمند ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ درم
تصویر فراخ درم
پر پول ثروتمند پولدار
فرهنگ لغت هوشیار
باز کردن (در و مانند آن) گشادن گشودن، بستن (در و مانند آن) مسدود کردن (از اضداد) : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و این یکاد بخوانید و در فراز کنید. (حافظ)، نزدیک کردن، پیش آوردن پیش بردن، بنا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریختن جستن که نتوانی ز بند چرخ رستن ز تقدیری که یزدان کرد جستن (ویس ورامین) گریختن جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ کام
تصویر فراخ کام
خوشحال، توانگر، ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا کردن
تصویر فرا کردن
((فَ کَ دَ))
پیش آوردن، دست دراز کردن، برگزیدن، برانگیختن، بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراز کردن
تصویر فراز کردن
((~. کَ دَ))
باز کردن، بستن، نزدیک کردن، پیش آوردن، پیش بردن، ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
Abscond, Elude, Escape, Flee, Scamper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
s'enfuir, échapper, s'échapper, fuir, gambader
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
fugir, eludir, escapar, correr rapidamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
melarikan diri, menghindari, berlari cepat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
kaçmak, hızla koşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
逃げる , 避ける , 駆け回る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
逃跑 , 逃避 , 奔跑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
נָסַע , להתפשט , לברוח , לברוח , לרוץ במהירות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
도망가다 , 피하다 , 도망가다 , 도망가다 , 뛰어다니다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
vluchten, ontlopen, ontsnappen, snel rennen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
भाग जाना , बचना , भागना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
сбегать , уклоняться , убегать , юркать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
fuggire, sfuggire, scappare, correre velocemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
fugarse, eludir, escapar, huir, correr rápidamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
тікати , уникати , тікати , втікати , мчати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
uciekać, unikać, biegać szybko
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
fliehen, entkommen, flitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
kutoroka, kuepuka, kukimbia haraka
دیکشنری فارسی به سواحیلی